اشاره ای از معجزات و کرامات امام علی
* مطلب دویّم
در بیان شمه ای و اشاره ای از معجزات و کرامات امیرالمومنین ( ع ) است که بدیهی ما و اهل سنت می باشد !
و آنچه بدیهی طرفین است چند معجزه است . اوّل : فصاحت و بلاغت آن بزرگوار که جز چهارده معصوم ( ع ) کسی را ممکن نیست . و خود ایشان گفته اند کلام این بزرگوار واسطه است میان کلام خالق و مخلوق که از قرآن پایین تر است و از کلام خلق خدا بالاتراست . 1 و خطب و ادعیه ومناجات و کلمات او میان شیعه و سنی پر است . آنان که منکرند بگو روبه رو کنند . و در این معجزه بینه با قرآن مجید شریک است که تا قیامت حاضر و هویداست و محتاج به نقل و اثبات و روایت از دیگران نیست .
دوّم : شجاعت او است که ضرب المثل تمام عالم است و معاویه و عمرعاص بارها نقل می کردند . و در این مطلب آنچه در خیبر و با عمرو بن عبدود ، کرد بس است و محتاج به غزوه بدر و حنین و احد و احزاب ندارد . و خود ایشان نقل کرده اند که بعد از کشتن عمرو بن عبدود ، پیغمبر ( ص ) فرمود : همین یک ضربت علی ( ع ) بهتر است از عبادت همه جن و انس . 2 و خواهر عمرو فخر می کرد که برادر مرا علی ( ع ) کشت و اشعار او معروف است . 3 و خود اهل سنت نقل کرده اند که عَلَم را در جنگ خیبر اول به ابی بکر دادند ، جنگ نکرده فرار کرد و روز دیگر به عُمر دادند ، او هم جنگ نکرده فرار کرد و در فرار این دو پهلوان خود ایشان قصیده ها گفته اند . ابن ابی الحدید در قصیده ای می گوید که هر دو فرار کردند و حال آنکه می دانستند که فرار از جنگ گناه کبیره است ، یعنی خدا در آیات چندی امر به ثبات و نهی از فرار کرده . و در شعر دیگر می گوید :
وَ لَیسَ یُنکِرُ فی حُنَینٍ فِرارَةُ
***
وَ فی اُحُدٍ قَد فَرًّ خَوفاً وً خَیبَراً 4
یعنی کسی منکر نیست فرار ابوبکر را در حُنین و دراحد و خیبر هم فرار کرد . بلی پهلوانی خود را در سقیفه و در آتش زدن خانه علی و فاطمه علیهماالسلام و غصب فدک به کار بردند ، و درجهاد و غزوات پیغمبر ( ص ) فرار کردند و جان خود را حفظ کردند و شجاعت خود را ذخیره نمودند از برای آنچه بعد از پیغمبر کردند . خلاصه بعد از فرار ایشان پیغمبر ( ص ) فرمود : لَاُعطِیَنَّ الرّایَةَ غَداً رَجُلاً یُحِبُّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهَ اللهُ وَ رَسُولُهُ یعنی هر آینه فردا عَلَم را به جوانمردی دهم که خدا و رسول را دوست داشته باشد و خدا و رسول هم او را دوست داشته باشند . و این حدیث را احدی از ایشان منکر نیست و سی و پنج طریق این حدیث از کتب ایشان نقل شده 5 . و در آخر حدیث فرمود : کَرّارٌ غَیرُ فَرّارٍ 6 باشد .
اگر انصاف باشد بسیار ظاهر است که کلام پیغمبر به کنایه و تعرّض ، بهتر از تصریح دلالت دارد که آن دو فرار کننده نه دوستی با خدا و رسول داشتند و نه خدا و رسول با ایشان دوستی داشتند ، چنانچه شکی نیست که کلمه کرّار غیر فرّار تعریض است بر ایشان . خلاصه ، روز دیگر امیرالمؤمنین را طلبید و آب دهان مبارک بر چشم او نهاد و فی الفور رَمَد او رفع شد و عَلَم را به دست او داد و روانه خیبر شد ، کفّار در را بستند و خود ایشان نقل کرده اند که حضرت در را کند و او را جسر خندق نمود که لشکر بر او عبو رکردند و بعد حضرت آن را به دست راست خود چندین ذراع انداخت و حال آن که دری بود که بیست نفر موکّل بودند که او را ببندند و باز کنند و فرمود ( ع ) نکندم در خیبر را به قوّت بدنی جسمانی و لکن کندم او را به قوّت ربّانی . 7
سوّم : دارائی آن بزرگوار است صفات متضادّه را که در هر یکی ممتاز بود و احدی در هیچ صفت به آن حضرت نرسید چه جای آن که بتواند همه را جمع کنند . و این مطلب مسلّمی خصم است و احدی منکر نیست و ان صفت شجاعت است با آن کمی غذا و اکتفا به نان جو تنها ، و با آن سخاوت و کرم و با آن زهد و عبادت و با آن علم و حلم و با آن تواضع و فروتنی و با آن سحن خُلق و طلاقت وجه به حدّی که آن بزرگوار را نسبت به دُعابت می دادند . و این مطلب را ابن ابی الحدید که از ایشان است نیکو بیان کرده . 8
چهارم : خبر دادن آن بزرگوار است به غیب و امر آینده . فاضل قوشچی که از ایشان است از بابت مثال می گوید مثل خبر دادن او به کشته شدن ذوالثّدیّه ، و چون اصحاب حضرت او را میان کشتگان نیافتند فرمود : والله دروغ نگفته ام ، پس حضرت در میان کشتگان او را پیدا کرد .
و ایضاً اصحاب حضرت گفتند : اهل نهروان عبور کردند و از نهر گذشتند ، فرمود : عبور نکردند ، دفعه دوّم گفتند : باز فرمود : عبور نکرده اند ، جندب می گوید : با خود گفتم اگر ببینم عبور کرده اند اوّل کسی که با علی جنگ کند منم ، چون به نهر رسیدیم دیدیم که عبور نکرده اند . پس حضرت روبه جندب کرد ، فرمود : از برای تو مطلب ظاهر شد ؟ و از ما فی الضّمیر او خبر داد .
و ایضاً در ماه مبارک رمضان خبر داد که در همین ماه شهید خواهم شد . و ایضاً به او عرض کردند خالد در وادی قری مُرد ، فرمود نمرده و نخواهد مرد تا پیشاپیش لشکر ضلالت برود و پیشرو ایشان باشد و صاحل لوای او حبیب بن عمّار باشد . پس مردی از زیر منبر او برخاست و گفت والله من تو را دوست می دارم و حبیب پسر عمّار منم . فرمود : مبادا برداری آن لوا را و البتّه خواهی برداشت پس داخل می شوی با آن لوا از این در ، و اشاره به سوی باب فیل فرمود . پس چون ابن زیاد ملعون عمر سعد لعین را به جنگ سیّد الشّهداء ( ع ) فرستاد ، قرار داد بر مقدّمه لشکر ، خالد لعین را و حبیب پسر عمّار ملعون صاحب عَلَم مَیشوم او بود ، پس آمد با همان عَلَم تا داخل مسجد شد از باب الفیل . و در این مطلب به همین چند مثال که این معاند گفته اکتفا می نمائیم . 9
پنجم : مستجاب الدّعوه بودن آن بزرگوار است . قوشچی می گوید : این مطلب از زیادتی وضوح و شهرت ، احتیاج به بیان ندارد 10 و دیگر مثالی ذکر نکرده و این اقرار ایشان به این حدّ چقدر کافی و شافی است در مطلب . و ما تشرّفاً به چند فقره اشاره می نمائیم .
اوّل ، صاحب حدیقه ( قدّه ) می فرماید : دو نوبت دعا کرد و آفتاب بعد از غروب برگشت و در این فقره هیچکس را شکّ و ریبی نیست . دوّم ، دعا کرد از برای اهل کوفه که آب زیاد شود و چون از زیادتی شکوه کردند باز دعا نمود تا کم شد . سوّم ، یکی از بنی امیّه با او در گفتگو بی ادبانه سرکرده بود ، گفت اِخسَأ یعنی چخ ، که این لفظ را به سگ می گویند . فی الحال آن مرد سگ شد . آخر چون زن و فرزندش عجز می کردند باز دعا فرمود به صورت اوّل برگشت . چهارم ، بر منبر دعا کرد که ابن ارطات دیوانه شود ، و او به جنون گرفتار شد . 11 پنجم ، چون انس بن مالک را به شهادت طلبید و کتمان کرد ، دعا نمود که به مرضی مبتلا شود که پنهان نتواند کرد ، به برص مبتلا شد . و آنچه معاندین از قبیل این از آن بزرگوار و سیّد الشّهداء ( ع ) در واقعه کربلا نقل کرده اند بسیار . و حقیقت معجزه ، ذات مقدّس طیّب او و نفس منزّه طاهر او است که مشیّت الله و ید الله و جنب الله و آیة الکبری و النبا ء العظیم و صراط مستقیم و صادر اوّل خداوند حکیم که این فضائل بی انتهاء و کمالات بی منتهی ، از ان آفتاب تابیده و این همه معجزات بی حساب و این مجموع کرامات خارج از طاقت قلم بیان و صفحه کتاب کاینات مبدء و مَآب ، از ان دریا طراویده . چه خوب گفته :
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست
***
که تر کنی سر انگشت و صفحه بشماری
صَلَوات الله و سلامه علیه و علی اخیه و زوجته و ابنائهم الطّیّبین الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدّین .
»»»»»
پی نوشت :
1. ابن ابی الحدید ، شرح نهج البلاغه ، مقدمه ، طبع چهار جلدی دارالهدی الوطنیّة ، جلد اول .
2. حاکم نیشابوری ، مستدرک الصحیحین ، جلد 3 ، ص 32 .
3. حاکم نیشابوری ، مستدرک ، جلد 3 ، ص 33 ، و ابن ابی الحدید ، شرح نهج البلاغه ، جلد 1 ، ص 7 .
4. ابن ابی الحدید ، شرح نهج البلاغه
5. سید هاشم بحرانی ، غایة المرام فی تعیین الامام عن الطریق الخاصّ و العامّ ، مقصد 2 ، فصل 2 ، باب 9 ، صفحه 465 تا 470 .
6. حمله وری که فرار کننده نیست .
7. مجلسی ، بحار ، تاریخ نبیّنا ( ص ) ، باب عزوة خیبر و فدک ، حدیث 25 ، ج 21 ، صفحه 26 .
8. ابن ابی الحدید ، شرح نهج البلاغه ، مقدمه ، جلد اوّل ، صفحه 17 .
9. فاضل قوشچی ، تجرید ، صفحه 412 ، طبع سنه 1301 تبریز .
10. فاضل قوشچی ، تجرید ، صفحه 412 .
11. مقدّس اردبیلی ، حدیقة الشیعه ، فصل شمّه ای از فضائل آن حضرت ، فضیلت هفتم ، صفحه 189 و 190 .
»»»»»
کاشف الاسرار ، بنیادهای بینش و باورهای شیعی ، مولی نظر علی طالقانی ، جلد اوّل ، به کوشش مهدی طیّب ، صفحه 132
-:- -:- -:- -:- -:- -:- -:- -:- -:- -:-