خدای را به فسخ عزیمت ها شناختم

 

 

» خدای را به فسخ عزیمت ها شناختم

جمله مشهوری از نهج البلاغه است از مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) که : « خدای  را به بر هم زدن اراده ها و وا شدن گره ها و شکستن همت ها شناختم » و در کتاب « غرر و درر » این جمله نیز افزوده دارد: « و گشودن سختی و بلا برای کسی که نیت خود را برای او خالص گرداند. » 1

یعنی از جمله دلیل ها برای شناختن خداوند از بین بردن تصمیم هاست. چه بسیار واقع می شود که شخص عازم بر انجام یا ترک کاری است ناگاه از آن منصرف می شود و چون این فسخ عزیمت حتماً سببی دارد دانسته می شود که یک قدرت فوقی است که بر بشر است تا جائی که عزیمت های او هم تابع اراده او است و از هر جهت بشر مقهور او است، و نیز از جمله دلائل خداوند اینست که بسیار دیده می شود کار بر کسی بسته می شود و در گره می افتد یا در سختی و بلائی واقع می شود و همینکه به درگاه خدا از روی خلوص نیت رو می آورد و از او گشایش آن گره و رفع آن بلا را می طلبد امر او را اصلاح می فرماید.

 

» رهائی حسن مثنی و دعاء فرج

برای نمونه قضیه ای از تاریخ ذکر می شود: ولید بن عبدالملک مروان به صالح بن عبدالله المرّی که از طرف ولید حاکم مدینه بود نوشت که: باید حسن فرزند حضرت مجتبی (علیه السلام) را که در زندان آن ملعون بود بیرون آوری و در مسجد رسول خدا پانصد تازیانه بزنی. «صالح» آن بزرگوار را از زندان به مسجد آورد و مردم جمع شدند آنگاه بر منبر رفت تا نامه ولید را بخواند و سپس حکم را اجرا کند.

در این حال حضرت علی بن الحسین زین العابدین (علیه السلام) وارد مسجد شدند و مردم برایشان راه دادند تا خود را به جانب حسن مثنی رسانید و فرمود: ای پسر عم، خدای را به دعاءالکرب بخوان! گفت آن دعا کدامست؟ حضرت تعلیمش فرمود2و برگشت و حسن این دعا را مکرر می خواند تا صالح از خواندن نامه فارغ شد و از منبر به زیر آمد تا آن حکم را اجرا کند، ناگاه گفت: به نظرم حسن مظلوم باشد فعلاً در اجراء حکم ولید باید صبر کرد تا ثانیاً به خلیفه مراجعه کنم چون با خلیفه مکاتبه کرد و در پاسخش نوشت او را از زندان آزاد کن و صالح حسن را آزاد کرد.3

 

» حائل شدن خدا بین دل و شخص

و مانند این داستان بسیار و افزون از شمار است بلکه هر آدمی در مدت عمرش هزاران مرتبه فسخ عزیمت و باز شدن گره از کار و شکستن تصمیم برایش پیش آمده است، بنابراین باید به یقین دانست که دل او و همه بشر تحت تصرف و تسخیر و تربیت حضرت آفریدگار است چنانچه خودش می فرماید: « و بدانید که خداوند میان شخص و دلش حائل می شود4» و آشکار است که از موارد حائل شدن خدا همان فسخ عزیمت ها است.

-----------------------------------------

پی نوشت ها:

1. عرفت الله بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم – و کشف الضر و البلیة لمن اخلص له النیه (کتاب غرر و درر)

2. لا اله الا الله الحلیم الکریم. لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع و رب الارضین السبع و رب العرش العظیم والحمدلله رب العالمین.

3. سفینة البحار جلد اول صفحه 456

4. و اعلمو ان الله بین المرء و قلبه – سوره انفال آیه 24

 

» منبع: قلب سلیم، شهید آیت الله عبدالحسین دستغیب، صص 128 و 129

 

عارفانه ها و عاشقانه ها ؛ توحید

 

.: در محضـــــــر استاد مهـــــــدی طیّب :.

 

 

 

* من اصبح علی الدنیا حزیناً فقد اصبح علی الله ساخطاً : هر کسی نسبت به وضعبت دنیویش محزون باشد هر آینه بر خدا غضبناک است . این بدان خاطر است که وضعیت دنیوی او را کسی جز خدا به وجود نیاورده است . آیا زشت نیست که بعد از یک عمر نماز و عبادت ، بر خدا غضبناک باشیم ؟ آیا می شود که انسان همه عمر مهمان باشد و باز هم از صاحبخانه پکر باشد. چقدر بی وجدان باید باشد که خلقش از این صاحبخانه تنگ باشد . بیایید و از این صاحبخانه گله نکنید خصوصاً پیش خلق از خدا گله نکنید که کفر است . اگر خواستید گله کنید به خود او بکنید .

 

* شرح استاد : حرف کاملاً روشن است . کسی که از اوضاع زندگیش دلخور است از دست خدا غضبناک است . چون آن چیزی را که در زندگی ما وجود دارد خدا پیش آورده و گفتیم که غیر خدا در زندگی ما کاره ای نیست .

گر رنج پیشت آید و راحت ای حکیم                  نسبت مکن به غیر که اینها ، خدا کند

غیر خدا احدی در زندگی ما کاره ای نیست و هر چه شده است خدا کرده است و هر چه را هم خواهد شد ، خدا خواهد کرد . و این چقدر زشت است که بعد از یک عمر نماز و عبادت بگوید اهل عرفانم ولی از حوادث زندگی دلخور باشد که این از دست خدا دلخور است . چقدر بی صفتی و جفا و بی وجدانی است که از دست خدای به این خوبی ، انسان دلخور و خشمگین باشد .

خدایی که این همه لطف و محبت و لطافت برای ما به خرج داده است در عوض ما با خشم و غضب و خشونت با آن خدا رابطه داشته باشیم .

 

* این است که با خدا آشتی کنیم . اگر کمی دست از آمال و آرزوهایمان برداریم و آرزوهایی که هوسهای جاهلانه کودکانه ماست را رها کنیم و بدانیم چون خدا چون عالم است و خیرخواه ماست آن هوسهای جاهلانه ما را عملی و برآورده نمی کند .

اگر دست از هوسهایمان بکشیم دیگر دلیلی برای دعوای با خدا نداریم .

هوس داشتیم ثروتمند شویم ، نشدیم با خدا دعوا می کنیم ، هوس داریم شغل و مقام مهمی پیدا کنیم بدست نیاوردیم با خدا دعوایمان شد .

 

* این هوسهای جاهلانه عبد است که باعث می شود عبد با خدا دعوایش بشود .

همین طور آرزوهای دور و دراز . وقتی انسان فهمید و دست از این آرزوهای دور و درازش برداشت و فهمید که این آرزوها مانند کودک مریضی است که در اوج بیماری هوس بستنی و پفک و کاکائو  و امثال اینها می کند و آن حبیب چون عالم است و مصلحت را در این می بیند این آرزوها را متحقق نمی کند.

 

* اگر این را فهمیدیم که اگر خدا چیزی را نمی دهد مصلحت و خیر ماست و چون خدا عالم است گوش به هوسهای جاهلانه مضری که داریم نمی دهد .

اگر این را فهمیدیم با خدا آشتی می کنیم و دیگر دعوایمان نمی شود .

باعث همه این دعواها ، آرزوهای جاهلانه و محبت دنیا است.

 

* این را بدانیم که آن چیزی را که خدا مقدر کرده بهترین چیز است . حال می خواهد فقر باشد یا ثروت . اگر مریضی است یا سلامتی و صحت است ، هر چه هست خدا مقدر کرده و خیر من در آن بوده است .

پس تن بدهیم و پذیرا شویم مقدرات الهی را .

وقتی تن دادیم به مقدرات الهی دیگر دردمان نمی آید . چون وقتی درد می آید که انسان تن ندهد .

 

* این درست مانند انسانی است که از اول زندگی نابینا به دنیا آمده ، خوب برای این آدم تحمل نابینایی برایش زیاد دشوار نیست چون به عنوان یک واقعیت آن را در زندگیش پذیرفته است که نمی تواند ببیند و خیلی تحمل این نابینایی برایش سخت نیست . ولی کسی که چشمش بینا بوده و حالا به علت یک بیماری بینایی خودش را از دست داده دیگر خیلی کلافه می شود و دیگر برای ندیدن تن نمی دهد و دلش می خواهد که هر چه زودتر چشمش ببیند و چون انتظار دارد که چشمش ببیند ولی نمی تواند به خاطر این خیلی به او سخت می گذرد .

 

* تا ما تن ندهیم زندگی بر ما سخت می گذرد . ولی وقتی تن دادیم تیزی این سختی از بین می رود و دیگر خیلی دردمان نمی آید .

حالا اگر هم واقعاً تحمل نداری برو پهلوی خدا گله کن و پیش خلق گله نکن . البته بهترین این است که گله ای نباشد و هر آن چه را که دوست می دهد پذیرا شود ، گفت :

در بلایا می چشم لذات او                                      مات اویم ، مات اویم ، مات او

قشنگ ترین این است که در بلایا انسان لذت را احساس کند گفت :

زهر از قبل تو نوش داروست                                    فحش از دهان تو طیبات است

به حـــــلاوت بخـــورم زهـــــر                                    که شاهـــــــد ســــــاقی است

به ارادت بکشـــــــــــــــم درد                                    که درمــــــــــــــان هم از اوست

حالا مرد این میدان نیستی برو با خدا خلوت کن ، بگو خدایا دردم آمد چون خدا روی محبت کاری را انجام می دهد که انسان دردش می آید .

 

* حتماً دیده اید زمانی که یک بچه کوچک را به انسان می دهند انسان دوست دارد او را بخورد و به همین دلیل یک گاز از لپش می گیرد و بچه میزند زیر گریه . می خواستیم محبت کنیم ولی آن بچه طاقتش را نداشت و گریه کرد .

 

* خدا خواست محبت کند شما طاقتش را نداشتید . می خواهی گریه کنی برو پیش خدا . با خدا خلوت کن و به خدا گله کن . به خلق گله نکن چون گلایه خدا را به خلق کردن خیلی زشت است .

 

شرح و بازخوانی مصباح الهدی ، CD1 ، مبحث توحید

 

عارفانه ها و عاشقانه ها ؛ توحید

 

.: در محضـــــــر استاد مهـــــــدی طیّب :.

 

 

 

 

 

* هر وقت در زندگیت گیری پیش آمد و راه بندان شد ، بدان خدا کرده است ، زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی ؟ هر کس گرفتار است در واقع گرفته یار است .

 

شرح استاد : هر موقع انسان در محیط زندگی و اداره اش و موقعیت اجتماعتیش گیر کرد و راه بندان شد و هر چه هم تلاش کرد دید راه باز نمی شود این را باید بداند که این راه بندان را خدا پیش آورده است . خدا راه را بست تا شما بروی پیش خدا . هر چه هم تلاش کنی نمی توانی راه را باز کنی چون راهی را که خدا ببندد احدی نمی تواند آنرا باز کند جز خود خدا .

 

علت اینکه خدا راه را می بندد برای این است که دلش برای تو تنگ شده بود . چون می خواهد تو را خصوصی ببیند . راه را بست تا بروی پهلوی خدا .

 

لذا وقتی در زندگی راه بندان شد در آنجا خیلی زور نزن ، بدان با زور تو آنجا راه باز نمی شود . آن کسی که راه را بسته فقط او می تواند راه را باز کند .

 

برو پهلوی خدا و به خدا بگو چکار با من داشتی که این راه را بستی ؟ یک دقیقه با خدا خلوت کن آنوقت می گوید با تو چکار داشتم . آنوقت می گوید دوستت داشتم و دلم برایت تنگ شده بود ، یادت رفته بود که خدایی هم داری . یک وقت هم می بینی مطلب دیگری است که به قلب او الهام می شود .

 

وقتی از آن خلوت بر می گردی می بینی راه بندان باز می شود . حاجت را داد تا بروی پهلوی قاضی الحاجات . مشکل را داد تا بروی پهلوی حلال مشکلات .

علت مقدر شدن مشکلات در زندگی همین است . در حدیث قدسی است که : « کسی که بین خودش و خدا را اصلاح کند ، خدا بین او و مردم را اصلاح می کند » .

پس همه گیرهایی که در روابط مان با مردم پیدا شده سایه گیرهایی است که در رابطه مان با خدا ایجاد شده است . چون آن رابطه گره خورده سایه آن گره افتاده در رابطه مان با خلق .

 

این را بدانید که سایه یک گره را که نمی شود باز کرد ، سایه را که نمی تواند تغییر دهید ، سایه را اگر تغییر دهید خود بخود سایه هم تغییر می کند . پس اگر گره ای را که در رابطه ما با خلق است سایه گره ای است که در رابطه مان با خدا وجود دارد . لذا باید برویم گره ای را که با خدا داریم باز کنیم .

وقتی آن گره باز شد سایه اش هم باز می شود .

همه گره ها و گیرهایی که داریم اینها سایه گیرهایی است که با خدا داریم .

 

باید برویم پهلوی خدا و رابطه مان را با او صمیمی تر کنیم و با خدا آشتی کنیم . رابطه مان را با او صاف تر و لطیف تر کنیم و بنده مطیع تر خدا بشویم ، بنده ذاکر خدا بشویم ، بنده محب خدا بشویم ، آنوقت وقتی می آیی در جامعه ، می بینی هیچ گره ای وجود ندارد . آنوقت می بینی همه آن آدمهایی که تا دیروز جلویت ایستاده بودند و با تو می جنگیدند حالا می شوند مطیع و فرمانبر تو .

 

 

شرح و بازخوانی مصباح الهدی ، CD1 ، مبحث توحید

 

عارفانه ها و عاشقانه ها ؛ توحید

 

.: عارفانه ها و عاشقانه های مرحوم میرزا اسماعیل دولابی :.

 

 

* من اصبح علی الدّنیا حزیناً فقد اصبح علی الله ساخطاً : هركس نسبت به وضعیت دنیوی اش محزون باشد هر آینه بر خدا غضبناك است . این بدان خاطر است كه وضعیت دنیوی او را كسی جز خدا به وجود نیاورده است . آیا زشت نیست كه بعد از یك عمر نماز و عبادت ، بر خدا غضبناك باشیم ؟ آیا می شود كه انسان همه عمر مهمان باشد و باز هم از صاحبخانه پَكَر باشد . چقدر بی وجدان باید باشد كه خُلقش از این صاحبخانه تنگ باشد . بیایید و از این صاحبخانه گله نكنید خصوصاً پیش خلق از خدا گله نكنید كه كفر است . اگر خواستید گله كنید به خود او بكنید .

 

* هر جا خداوند گفت بكن ، تو نكردی ؛ هر جا هم گفت نكن ، تو كردی . خداوند دید با این روال تو نجات نداری ؛ لذا عقلت را از تو سلب كرد و آنچه را به مصلحتت بود به دستت جاری كرد و دوباره عقلت را به تو برگرداند . وقتی به خودت آمدی تعجّب كردی كه چطور چنین كاری از تو سر زد . امّا آنچه خدا به دستت جاری كرد به مصلحت تو بود ، حتّی اگر كار بد و گناهی ناخواسته از تو سر زد تو را از عُجب و غرور و ادّعا كردن نجات داد .

 

مصباح الهدی

 

 

عارفانه ها و عاشقانه ها ؛ توحيد

 

عارفانه ها و عاشقانه هاي مرحوم ميرزا اسماعيل دولابي

 

چه خوب است كه انسان جز از خدا سخن نگويد . هميشه حرفت را ذكر خدا قرار بده و اگر هم خواستي با ديگر انسانها صحبت كني با لسان خدا حرف بزن . ان شاء الله ديده هايتان باز شود  تا فقط با خدا حرف بزنيد . فقير مگر ديوانه است كه با فقيري همچون خود حرف بزند . خواسته ات را از خدا كه غني است بخواه . خلق آلت و اسبابي در دست خدا هستند و مخلوق اويند .

 

مصباح الهدي

 

 

عارفانه ها و عاشقانه ها ؛ توحيد

 

عارفانه ها و عاشقانه هاي مرحوم ميرزا اسماعيل دولابي

 

از هر چيز تعريف كردند بگو مال خداست و كار خداست . نكند خدا را بپوشاني و آن را به خودت و يا به ديگران نسبت بدهي ، كه ظلمي بزرگتر از اين نيست . اگر اين نكته را رعايت كني از وادي امن سر در مي آوري . هر وقت خواستي از كسي يا چيزي تعريف كني از ربّت تعريف كن . بيا و از اين تاريخ تصميم بگير حرفي نزن مگر از او . هر زيبايي و خوبي كه ديدي ربّت را ياد كن ، همان طور كه امير المؤمنين ( ع ) در دعاي دهه اوّل ذي الحجّه مي فرمايد : به عدد همه چيزهاي عالم لا اله الّا الله .

 

مصباح الهدي

 

 

 

عارفانه ها و عاشقانه ها ؛ توحید

 

عارفانه ها و عاشقانه هاي مرحوم ميرزا اسماعيل دولابي

 

* پيغمبر اكرم هيچ فاصله اي بين عبد و مولا باقي نگذاشت . گفت : لا اله ، اله يعني خود عبد ، خود عبد را كه فاصله بود برداشت .

* وقتي مي گويي لا اله الّا الله ، نه دنيا مي ماند ، نه عادات و رسوم ، نه آبروداري بين اهل دنيا ؛ همه از بين مي رود . لا اله يعني هر چه واله كننده ي من است دور انداختم  الّا الله را . درست دقت كن اگر مي ارزد آن را بگو ، بي حساب نگويي ، كه وقتي واله كننده ها رفتند فريادت بلند مي شود . خداوند به موسي ( ع )فرمود : هر چه را در دستت است بينداز . به ما فرمود : بگو لا اله الّا الله . يعني هر چيزي جز خدا كه تو را واله كرده بينداز . نكند مثل امت موسي ( ع ) ، ما هم به محمد و ال محمد بگوييم اجعل لنا الهاً كما لهم آلهه يعني همانطور كه اهل دنيا چيزهايي دارند كه انها را واله كرده است به ما هم از آن واله كننده ها بدهيد .

 

مصباح الهدي

 

 

توحيـــــــد در ربوبيت

 

  رب به معني صاحب و مالك و پرورنده است . بيشترين اسمي كه در قرآن با آن ياد شده ، رب است .

    خداوند رب همه مخلوقات است . جماد را مي پروراند و به گياه مبدل مي سازد . گياه را مي پروراند و به حيوان تبديل مي كند . حيوان را نيز غذاي بشر كرده و به پيكر بشر مبدل مي سازد .

    غايت تربيت انسان رسيدن به تماميت هستي خود ، كه همان روح خدائي است ، و نيل به مقام عنداللهي و قرب و لقاء و وصال الهي است . ربوبيت حضرت حق در رابطه با بشر در اين راستا اعمال مي شود .

        ربوبيت خداوند در مورد انسان جلوه هاي گوناگوني دارد :

1.   اثر وضعي حوادثي كه خداوند پيش مي آورد در ساختن و تعالي بخشيدن به شخصيت انسان . قرآن كريم : لقد خلقنا الانسان في كبد . ابتدا بشر است و در جسم هيات انساني دارد ولي با مواجهه با سختيها شخصيت انساني در او آفريده مي شود و به وجود مي آيد .

خدا مربي است و انسان مربا . آشپز خبره براي اينكه مرباي خوبي پخته شود و جا بيفتد و قوام پيدا كند و خوشمزه شود ، مقداري شيريني را با مقداري ترشي مي آميزد و مقداري آن را روي آتش مي گذارد و گرم مي كند ، آن گاه آن را از روي آتش بر مي دارد و مي گذارد خنك شود . رب خبير انسان نيز با حوادث و موقعيتهايي كه براي او پيش مي آورد ، كه برخي حادثه هاي شيرين و برخي حوادث تلخ و دردناك است،برخي او را مي گدازد و برخي خنك و راحت مي سازد ، در صدد است كه شخصيت انساني وي قوام  يابد و جا افتادگي و كمال مورد نظر نائل شود .

با توجه به اينكه حادثه ها و موقعيتها را خداوند متناسب با نياز روح و درون انسان ايجاد مي كند ، تا حال روحي و دروني شخص تغيير نكند ، خداوند هم حادثه و موقعيتي كه براي شخص پيش آورده را تغيير نمي دهد .

قرآن كريم : ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم

 

·   در دل حوادث و موقعيتها و پديده هايي كه خداوند براي شخص پيش مي آورد ، پيامهاي هدايت كننده اي قرار دارد كه در واقع خداوند به زبان آن رخدادها و پديده ها با وي سخن مي گويد. به تعبير ديگر همان طور كه انسانها بعضا با رفتارهاي خود حرف مي زنند و مقصود خود را به ديگران مي رسانند ، خداوند نيز با كارهاي خود با انسان صحبت مي كند و پيام هدايت را به او مي رساند و راه كمال را به او مي نماياند . حضرت علي ( ع ) : فعله قول

·   به ديده عبرت نگريستن به رخدادها يعني متوقف نشدن در ظاهر آنها و عبور كردن از ظاهر و راه يا فتن به پيامي كه در دل و باطن آنها وجود دارد . 

·   همانگونه كه در بازي كودكان ، شخصي با ضربه زدن بر روي ميز و با بلند و كوتاه كردن صداي ضربه ها ، كودك مورد نظر را به سمت شيء جابه جا شده هدايت مي كند . خداوند هم با حادثه ها و پديده هاي گوناگوني كه در زندگي شخص بوجود كي آورد ، او را به سمت مسير كمال هدايت مي كند . بر اين اساس تمام اشياء و رخدادهاي اطراف انسان حامل پيام هدايت از جانب خدا براي وي مي باشند .

·   مثلا درختي كه با پشت سر گذاردن يك زمستان ، برگ و شكوفه و ميوه و گل معطر و زيبا داده به انسان مي گويد : تو كه زمستانهاي متعددي در عمرت پشت گذارده اي چه گل معطر و زيبائي و چه ميوه شيرين و لذيذي به ثمر رسانده اي ؟ خاكي كه با جذب كودهاي حيواني آلوده و متعفن ، آن را به گل زيبا و معطر و ميوه شيرين و لذيذي تبديل كرده است . به انسان مي گويد : آيا زمين وجود تو تاكنون زشتي و آلودگي ها را به زيبائي ها و خوبي ها مبدل ساخته است ؟ تخم گياهي كه پس از چند روزي سر از زير خاك بيرون آورده و به صورت گياهي روئيده است . به انسان مي گويد : تو كه سالهاي زيادي است در عالم خاك به سر مي بري چه زماني سر از اسارت جهان خاكي خود را رها مي سازي و سر از عالم ملكوت در مي آوري ؟ و نيز مي گويد : همان گونه كه من براي هميشه در زير خاك مدفون نماندم ، تو هم جسمت را دفن مي كنند ، روزي از خاك بر خواهي خاست .

·   از طريق حوادث زندگي نيز خداوند با انسان حرف مي زند . روزي كه گره بر كار انسان نيازمندي افكندي ، كارهايت با ين بست و دشواري مواجه مي شوند و روز ديگر كه گره از كار انسان دردمندي گشودي ، كارهايت به سهولت و سرعت انجام مي شود . روزي كه دلي را آزردي ، غم و انده براي تو پيش مي آيد . در تمامي اين حوادث ، عبرتها و پيامهاي هدايتگري وجود داردكه خداوند براي انسان فرستاده است . « غم پيغام دوست است » . « هركس گرفتار است در واقع گرفته يار است . او راه بندان ايجاد كرده تا او را ياد كني و با او خلوت نمائي » .

خداوند از طريق انبياء و امامان معصوم پيام هدايت و راه كمال و سعادت را در اختيار انسانها قرار مي دهد و انبياء و امامان در قالب آموزه هاي الهي انسانها را تحت تربيت و تزكيه قرار مي دهند و در جهت نيل به قله هاي كمال از راههاي باطن و ظاهر از انها دستگيري و به آنان مدد رساني مي كنند . عارفان بالله و عارفان رباني و معلمان و استادان روحاني تا پدر و مادر شخص ، پس از پيامبران و امامان ، مجاري اعمال ربوبيت حضرت حق مي باشند .

·   خداوند از طريق تشخيص نيك و بد كه به عقل داده و نيك گرائي و بد گريزي كه در عقل نهاده است ربوبيت خود را اعمال مي كند . با مصفا شدن باطن شخص ، خداوند از راه درون ، با او به مكالمه مي پردازد و در مسير كمال او را هدايت مي كند و با الهامات و واردات قلبي او را به راه كمال آشنا مي سازد .

·   حضرت علي ( ع ) : و في ازمان الفترات عباد ناجاهم في فكرهم و كلمهم في ذات  عقولهم  ؛ سروش غيبي در گوش محرمان اسرار الهي پيام  هدايت و كمال را زمزمه مي كند و آنها را به پيچ و خمهاي طريق كمال آشنا مي سازد .

 

   بنابراين ربّ و پروراننده همه موجودات و از جمله انسانها ، تنها خداست . اوست كه از طرق و به وسايل گوناگون بندگان خويش را مي پروراند و به سر منزل مقصود رهنمون مي شود . توحيد ربوبيّت يعني تنها خدا را ربّ مستقل دانستن و مربّيان ظاهر و باطن را مظاهر و جلوه هاي ربوبيّت حضرت حق ديدن .

·   خداوند با جلوه هاي اسماء جمال و جلال خود انسانها را مي پروراند . اسماء جمال كه ناظر بر لطف و مهر الهي مي باشند شخص را جذب مي كنند و بالا مي كشند ، و اسماء جلال كه ناظر بر عظمت و قهر الهي مي باشند شخص را به فاصله گرفتن و حريم نگاهداشتن و ادب ورزيدن و به نقايص و عيوب خويش متوجه شدن و در پي رفع آن بر آمدن وا مي دارند و از غلتيدن در ورطه هاي تباهي باز مي دارند .

·   ربوبيت الهي در پرتو هريك از اسماء حضرت حق به گونه اي اعمال مي شود . در پرتو اسم هادي ، خداوند از طرق گوناگون كه قبلا اشاره شد به راهنمايي و راهبري شخص مي پردازد . در پرتو لطف و فضل خويش به بنده حقير و عاجز و آلوده ، اميد و طمع قرب و وصال الهي مي بخشد . در پرتو رحمت و جمال خويش شخص را جذب مي كند و در او شور و اشتياق وصال ايجاد مي كند . در پرتو توّابيّت خويش به بنده اي كه در برابر فرمان خداوند جرات و جسارت ورزيده و عصيان كرده و از دستورات خداي عظيم تمرّد ورزيده ، اميد بخشيده شدن مي دهد و از معاصي و لغزش هاي او در مي گذرد و آثار مخرب آنها در وجود وي را نيز ترميم و برطرف مي سازد . در پرتو غفاريت خود ريشه و علت معصيت را از وجود شخص بر مي كند و عامل مولد گناه را در وجود وي از بين مي برد ... .

 

توحيد در تاثيـــــــر

 

v   همان طور كه اصل وجود هر چيز از خداست ، اثر بخشي چيزها نيز از جانب خدا و بسته به مشيت الهي است . و همان طور كه هستي موجودات لحظه به لحظه متكي و قائم به هستي و مشيت الهي است ، اثر بخشي آنها هم لحظه به لحظه متكي و قائم به اراده خداوند است .

v   اثر بخشي چيزها ، جلوه و مظهر موثر بودن خداست و هيچ چيز در هيچ لحظه اي جز به مشيت خداوند مؤثر  نخواهد بود . در واقع در عالم مؤثري جز خدا وجود ندارد . لا موثر في الوجود الا الله و اين مؤثر بودن خداست كه در آئينه ی وجود مخلوقات منعكس مي شود و پديدار مي گردد .

v   پندار استقلال موجودات در اثر ، پنداري باطل و مغاير با توحيد است . شفا بخشي دارو از خداست ، همان گونه كه كشندگي زهر از اوست .

v   اگر گوئي لازمه آب ، اتصال و سيلان و نزول است ، پس چگونه رود نيل شكافته و هر طرف آب مثل كوهي روي هم قرار گرفت ؟ اگر خيال كني كه لازمه كوه ، سكون و اتصال است ، پس چگونه با تجلي پروردگار متلاشي شد . اگر گوئي كوه بايد در اثر جاذبه زمين ، جذب زمين شود ، پس چگونه همچون قطعات ابر بر سر بني اسرائيل برخاست ؟ اگر گوئي لازمه آتش ، سوزاندن است ؛ پس چگونه بر حضرت ابراهيم ( ع ) خنك و سلامت شد ؟ اگر گوئي لازمه تيغ تيز ، بريدن است ؛ پس چگونه گلوي اسماعيل ( ع ) را نبريد .  پس اثر چيزها از خدا و بسته به مشيت خداست .

 

توحيد در رزاقيت

 

v   مقصود از رزق ، امكاناتي است كه در اين عالم نصيب شخص شده و توسط او مصرف مي شود رزق غير از دارائي است . چه بسا چيزي جزء دارائي شخص باشد ولي رزق او نباشد و نتواند آن را مصرف كند .

v   خداوند مقدار رزق هر كس را بر اساس حالت دروني او تعيين مي كند . همان گونه كه پزشك ، نوع و مقدار دارو را بر اساس وضعيت بيمار تعيين مي كند .

v   به موجب احاديث معصومين عليهم السلام ، رزق ؛ مقدر و مقسوم است و رزق همة خلق تضمين شده است . تقلا و زرنگي كسي بر رزقش نمي افزايد و انفاق كسي از رزقش نمي كاهد . رزق هر كس مانند اجل اوست و نمي تواند از آن بگريزد و تا كسي تمام رزقش را مصرف نكند نخواهد مرد . كسي بيش از رزقش نيز نمي تواند مصرف كند و اگر هم از راه حرام چيزي به دست آورد و مصرف كند به همان ميزان از رزق حلالي كه براي او مقدر شده بود كاسته مي شود .

v   تقلاي كسي ممكن است بر دارائي او بيفزايد ولي بر رزقش نخواهد افزود و آنچه بيش از رزقش كسب كرده است مصرف او نخواهد شد و نصيب و صرف ديگران خواهد شد و تنها زحمت و خستگي و مسئوليتش براي او خواهد بود .

v   با توجه به اينكه خداوند مقدار رزق هر كس را بر اساس حالت دروني او تعيين مي كند ، تنها عاملي كه مي تواند سبب افزوني يا كاهش مقدار رزق شخص شود ، تغيير حالت روحي و دروني وي در اثر اعمال شايسته و اخلاق حسنه و يا اعمال سوء و اخلاق ناپسند است . شكر و كفران نيز از مصاديق همين امر است و دعا نيز عامل تحول دروني شخص است . انفاق و صدقه دادن ، صله رحم و حسن همسايگي ، مراعات بهداشت و پاكيزگي به ويژه هنگام غذا خوردن ، گفتن اذكار و خواندن ادعيه ، بيداري بين الطلوعين و به جا آوردن تعقيبات نمازهاي صبح مثل تلاوت سوره يس پس از نماز صبح و عصر ( سوره واقعه پس از نماز مغرب ) و ديگر مواردي از اين دست كه در روايات معصومين عليهم السلام به عنوان عامل وسعت رزق معرفي شده اند ، همه موجب تحول مثبت روحي و دروني است . روايات از حرص و تقلاي در پي مال و منال نهي كرده و به اجمال در طلب توصيه كرده اند .

v   بنابراين نه حرص و تقلا و زرنگي و زيركي شخص در رزقش مؤثر است و نه اشخاص ديگر در آن تاثير دارند . رزق هركس تنها به دست خداست .

 

توحید افعالی

 

  بر اساس آنچه گفته شده مي توان نتيجه گرفت كه تمامي حوادث و موقعيتهايي كه در زندگي فرد رخ مي دهد و پيش مي آيد ، خواه از طريق عوامل طبيعي و غير ذي شعور و غير مختار ، خواه به دست انسانهاي آگاه و مختار ، همه ؛ كار خداست . به تعبير ديگر هيچ حادثه آفريني جز خدا در زندگي ما وجود ندارد و جز خدا احدي در زندگي ما كاره اي نيست .

 

گر رنج پيشت آيد و گر راحت ، اي حكيم

نسبت مكن به غيـــــــر كه اينها خدا كند

 

لذا امير المؤمنين (ع) فرمود : من اصبح علي الدنيا حزينا فقد اصبح لقضاءالله ساخطا و من اصبح يشكو مصيبه نزلت به فقد اصبح يشكو ربه : هركس صبح كند در حالي كه از وضعيت دنيوي خود محزون باشد هر آينه در حالي صبح كرده است كه به خاطر قضاي الهي غضبناك است و هركس صبح كند در حالي كه از مصيبتي كه براي او پيش آمده شاكي باشد هر آينه در حالي صبح كرده است كه از پروردگار خويش شاكي است .

آن حضرت در مناجات شعبانيه به خدا عرض مي كند :

الهي بيدك لا بيد غيرك زيادتي و نقصي و نفعي و ضري :  خدايا زياد شدن دارايي هاي من و كاسته شدن موجودي من و سود بردن من و خسارت ديدن من ، همه به دست تو است نه به دست كسي غير از تو .

قرآن مي فرمايد : قل اللهم ما لك الملك تؤتي الملك من تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء ، بيدك الخير : بگو اي خداي من ، تو مالك عالم ملك ( يا فرمانروايي بر عالم ) مي باشي ، به هركه بخواهي فرمانروايي مي بخشي و از هركس بخواهي فرمانروايي را سلب مي كني و هر كه را بخواهي عزيز مي كني و هر كس را بخواهي خوار مي سازي . همه اينها به دست نيكوي تو است .

در دعا آمده است :

اللهم لا مانع لما اعطيت و لا معطي لما منعت و لا راد لما قضيت و لا ينفع ذا الجد منك الجد : اي خداي مهربان من ! آنچه تو عطا كرده اي را جلوگيري كننده اي نيست و آنچه تو باز داشته اي را عطا كننده اي نيست و آنچه قضاي تو به وقوع آن تعلق گرفته را برطرف كننده اي نيست و تلاش و تقلاي هيچ تقلا كننده اي در برابر تو سودمند نيست .

·       قرآن كريم مي فرمايد :

·    قل لن يصيبنا الا ما كتب الله لنا هو مولينا : بگو جز  آنچه خدا براي ما مقرر مي سازد چيزي براي ما رخ نمي دهد . او مولاي ماست .

·    همچنين قرآن كريم مي فرمايد : ان الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن و هم مهتدون : كساني كه ايمان آوردند و بر ايمانشان جامة ظلم نمي پوشانند ، براي آنها امنيت است و آنها هدايت يافتگانند . و مي فرمايد : ان الشرك لظلم عظيم : هر آينه شريك براي خدا قائل شدن ظلم بزرگي است . پس كسي به وادي امن راه مي يابد كه براي خدا شريك قائل نشود و رخدادها را به غير خدا نسبت  ندهد .

·    لا حول و لا قوه الا بالله . حول هيئت ظاهري عبد و قوه نيروي دروني اوست . اگر حول و قوه عبد از آن خداست پس كجاي فعل خارجيش متعلق به اوست ؟

·       خدا فعال مايريد است و عبد ، فاعل است . فعال بودن خدا جايي براي فاعليت عبد باقي نگذاشت .

·    خداي متعال به حضرت داوود وحي فرمود : يا داوود تريد و اريد الا ما اريد ؛ اي داوود تو چيزي را اراده مي كني و من چيز ديگري را اراده مي كنم و واقع  نمي شود مگر چيزي كه من اراده كرده ام .

·    در آيات قرآن و احاديث معصومين عليهم السلام و ادعيه اي كه از آن بزرگواران رسيده است ، تمام افعالي كه از خلق صادر مي شود در قالب اسماء الهي به خدا نسبت داده شده است . كسي ديگري را مي كشد ، خدا مميت و ميراننده خوانده شده است . پزشكي بيماري را نجات مي دهد ، خدا محيي و حيات بخش ناميده شده است . پدري براي اعضاي خانواده اش غذا تهيه مي كند ، خدا رزاق خوانده شده است و ... آنچه به دست خلق جاري مي شود در واقع فعل ربوبي و كار خداست .

·    در قضية موسي (ع) و خضر (ع) در بيان حكمت كارهايي كه انجام داد ، در مورد اول كه سوراخ كردن كشتي بود ، گفت : من خواستم معيوبش سازم . در مورد دوم كه كشتن كودك بود ، گفت : خدا و من خواستيم كه براي آن پدر و مادر فرزندي بهتر جايگزين شود . در مورد سوم كه تعمير ديوار بود ، گفت : پروردگارت خواست كه فرو نريزد . يك وجه اين سه تعبير اين است كه سالك ابتدا به اسباب نظر دارد . سپس هم خدا و هم اسباب را مي بيند . نهايتا توجهش تنها به فاعليت خدا خواهد بود .

 

توحید افعالی

 

·   مرحله دوم بوجود آمدن فعل اختياري انسان ، تحقق خارجي پيدا كردن عزم و تصميم دروني اوست . برخلاف عزم و تصميم دروني كه انسان كاملا مختار و همه كاره بود ، تحقق خارجي تصميم او به عوامل بسياري وابسته است كه خارج از اختيار اوست و لذا در موارد بسياري علي رغم وجود تصميم و عزم قاطع ، تصميم شخص در جهان خارج عملي نمي شود و تحقق خارجي پيدا نمي كند . مثلا عملي شدن تصميم شخص منوط به اين است كه وجود و حيات و قدرت وي باقي باشد و اينها در اختيار او نيستند .

·   اگر خداوند او را باقي و زنده و هوشيار و قدرتمند نگه دارد قادر خواهد بود و تصميمش را عملي سازد و در غير اين صورت علي رغم جدي و قاطع بودن او در تصميمش ، آن تصميم جامة عمل نخواهد پوشيد . به تعبير ديگر عملي شدن تصميم انسانها در جهان خارج منوط به اذن تكويني الهي است .

با توجه به مطالب گفته شده به سه نكته مي توان پي برد .

نخست اينكه انسانها در افعال اختياري كه از آنها سر مي زند ، نه هيچ كاره اند ؛ زيرا تا خود آزادانه تصميمي را در درون اتخاذ نكنند عمل اختياري اي از آنها سر نخواهد زد . پس جبر نيست ، ونه همه كاره اند ؛ چون تا خدا به عملي شدن آن تصميم اذن تكويني ندهد تصميم مزبور امكان عملي شدن نخواهد يافت و در خارج تحقق پيدا نخواهد كرد . پس تفويض هم نيست كه انسان در فعل اختياري كه از او سر مي زند همه كاره باشد . در واقع نقش انسان در فعل اختياري اي كه از او سر مي زند چيزي است بين هيچ كاره بودن و همه كاره بودن .

امام صادق ( ع ) : لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين  .

البته بايد توجه داشت كه وجود و حيات و قدرت و علم و اراده انسان ، هستي مستقل و جداگانه اي در برابر وجود و حيات و قدرت و علم و اراده الهي ندارد و تجلي وجود و حيات و قدرت و علم و اراده الهي و به تعبير فلسفي در طول آن است .

نكته دوم اينكه : اگر خداوند بر اساس عملي كه اختصاصا نزد خودش است ، عملي شدن تصميم غير مجاز و فاقد اذن تشريعي كسي را به مصلحت (*)  ببيند و لذا به عملي شدن آن تصميم امكان و اذن تكويني بدهد ، اينكه خود خدا به عملي شدن آن تصميم امكان داده است رافع مسئوليت شخصي كه با آگاهي و آزادي مبادرت به اتخاذ آن تصميم غير مجاز و فاقد اذن تشريعي كرده نخواهد بود و فرد مزبور به خاطر اتخاذ چنين تصميمي استحقاق كيفر الهي را خواهد داشت .

نكته سوم اينكه : هيچ عملي از انساني سر نمي زند مگر اينكه مشيت الهي به وقوع آن تعلق گيرد . به بيان ديگر گرچه خدا هيچ انساني را به اتخاذ تصميمي وادار نمي كند ، ولي هيچ تصميمي هم بدون اينكه خدا بخواهد عملي نخواهد شد . پس در واقع آنچه به دست انسانها جاري مي شود و به صورت حادثه ها و موقعيتها در زندگي ما ظاهر مي شود نيز خواست خدا و به تعبير ديگر كار خداست .

(*) : مصلحت مزبور ممكن است ناظر بر خود شخصي باشد كه تصميم  بر انجام كار مورد نظر دارد و ممكن است ناظر بر تاثير آن بر ديگران باشد . عملي شدن تصميم فاقد اذن تشريعي هم كه به صورت فعل معصيت آميز ظهور مي كند ، از يك سو ممكن است خود شخص صاحب تصميم را از معرض عجب و غرور عبادت و عمل صالح نجات دهد ، يا سبب پي بردن او به عيوب پنهان نفسش شود ، و يا تجربه تلخ ابتلا به گناه موجب فراري شدن او براي هميشه از تصميم هاي معصيت آميز شود ؛ از سوي ديگر ممكن است آثار مثبتي در زندگي ديگران در پي داشته باشد . به خاطر چنين مصالحي است كه خداوند به آن تصميم غير مجاز امكان عملي شدن مي دهد .

 

پيامبر اكرم ( ص ) : ان الله عزوجل عند لسان كل قائل و يد كل باسط . فهذا القائل لا يستطيع ان يقول الا ما شاء الله و هذا الباسط لا يستطيع ان يبسط يده الا بماشاءالله : خداي عزوجل نزد زبان هر گوينده و دست هر دست گشاينده است ، پس اين گوينده نمي تواند چيزي بگويد مگر آنچه را خدا بخواهد و اين دست گشاينده نمي تواند دست خود را بگشايد مگر به خواست خداوند .